تصویرگاه پانصد و پنجاه و هشت

ساخت وبلاگ

...
چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجه‌ی شیر
که شد از صید پشیمان و سر افکند به زیر

اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر

منّتی بر سر من نیست اگر عمری هست
پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر

چو قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک! من چو کبوتر؛ نه رهایم، نه اسیر

از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر

ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر!
تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر

 

من و هزار توهای ذهنم...
ما را در سایت من و هزار توهای ذهنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 52 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:00