تصویرگاه سیصد و پنجاه و هشت

ساخت وبلاگ
بگذار ترجمه ی خوشامد گویی صندلی هایی باشم
که تو رویشان می نشینی
فکر فنجان هایی را کشف کنم
که در معاشقه ی قاشق و شکر
به لبان تو فکر می کنند
بگذار حروف جدیدی به تو اضافه کنم
اضافه کنم به الفبا
بگذار خودم را سرزنش کنم
و میان تمدن و وحشیگری
به عشق برسم


چای خوشمزه بود؟
با کمی شیر چطوری؟
مثل همیشه باکمی شکر موافقی؟
اما من چهره ات را بدون شکر ترجیح می دهم

هزارمین بار است که می گویم

دوستت دارم


چطور چیزی را که قابل تفسیر نیست
تفسیر کنم؟
مساحت غمم را چطور اندازه بگیرم؟
غمی که هر روز مثل کودکی بزرگتر و زیبا تر می شود
بگذار با همه کلمات آشنا و نا آشنا بگویم
دوستت دارم


چیز هایی را کشف کنم هم وزن دل عاشقم
که زنده به دیدن توست
واژه هایی بیابم که تنهایی تو را و مرا  بیان کند
با کلماتی دیگر صدایت کنم
با همه حرف های ندا

شاید در این صدا زدن  از دهانم متولد شوی
دولت عشقی به پا کنم
که ملکه اش تو باشی
و من بزرگترین عاشق تاریخ
بگذار رهبر انقلابی باشم
که سلطه ی چشمهایت
در جهان به پا کند

با عشق، چهره ی تمدن را تغییر دهم
تو تمدنی... 

تو میراثی هستی که هزاران سال در دل زمین شکل می گیرد
دوستت دارم

چطور ثابت کنم که حضور تو در جهان مثل حضور آب و درختان است؟
تو گل آفتابگردانی  

نخلستان       

 و ترانه ای که از تاریکی دل به دریا زده
وقتی کلمات ناتوانند بگذار تو را باسکوت بگویم...

و وقتی کلام ماجرایی ست که در آن گرفتار شده ا
شعر تبدیل به ظرفی سنگی می شود
آنچه میان ماست
میان مژه های چشمم و چشمت
بگذار به رمز بگویم...
اگر به نور ماه ایمان نداری
بگذار به صاعقه متشبث شوم
یا به بارش باران
بگذار به دریا نشانی چشمهایت را بگویم
اگر دعوت مرا برای سفر می پذیری

چرا دوستت دارم؟
هیچ قایقی به یاد نمی آورد
که آب چطور در آغوشش گرفته
و گرداب چطور برهنه اش کرده

چرا دوستت دارم؟
از گلوله نمی پرسند 
از کجا آمده
معذرت هم نمی خواهد
از من نپرس چرا دوستت دارم
نه من می دانم
نه تو...


برچسب‌ها: نزار قبانی
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۶ساعت 0:21 توسط میم.ر |
من و هزار توهای ذهنم...
ما را در سایت من و هزار توهای ذهنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 23:07