زندگی با ماجراهای فراوانش
ظاهری دارد بسان بیشه ای بغرنج و درهم باف
ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ است
چیست اما ساده تر از این، که در باطن
تاروپود هیچی و پوچی هماهنگ است.
من نه خوش بینم، نه بدبینم
من، شد و هست و شود بینم
عشق را عاشق شناسد، زندگی را من
من که عمری دیده ام پایین و بالایش
که تفو بر صورتش، لعنت به معنایش...
من و هزار توهای ذهنم...
برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 40