تصویر گاه ششصد و پنجاه و هشت

ساخت وبلاگ

شهر ما کوچه کوچه بن بست است 
بوی کافور و عود می آید 
بره  بودیم و دیر فهمیدیم 
گاو همسایه  گرگ می زاید

اتحاد شغال  و انگوریم


روی دوش خدا نشستیم و
حرف بی ربط فلسفی گفتیم 
وسط رقص خرمگس ها هم 
مثنویهای عاطفی گفتیم 

موش صحرا ندیده ی کوریم


مست از  الکلی  که میریزیم 
روی  شک های بی پدر مادر 
مرگ هم آرزوی خوبی  شد
انتخاب بد از  بد و بدتر 

زنده های نشسته در گوریم


پشت پیراهن شب افتادیم 
مثل یک  اتفاق  پنهانی 
ماجراهای مبهمی بودیم 
خالق قصه های شیطانی

 ما به این اعتراف  مجبوریم


بعد عمری ،خلاصه  فهمیدیم 
جاده ی بی سوار یعنی چه 
در زمستان تا ابد ممتد 
ادعای بهار یعنی چه ؟

وصله های  همیشه ناجوریم 

 

من و هزار توهای ذهنم...
ما را در سایت من و هزار توهای ذهنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 23:14