( و... )
خدا نخواست
که من
اهلِ ناکجا باشم
اجازه داد
فقط
اهلی شما باشم
وَ -
ماجرای من و تو -
به عشق فرجامید
وَ -
عشق خواست
که من
مردِ ماجرا باشم
وَ -
من - تورا -
بدلیل
آرمان خود کردم
که بی دلیل -
مباد -
آرمانگرا باشم
چرا ؟ -
مپرس !
که سرمشقِ عاشقی ست - سکوت
مخواه -
پاسخِ گنگی -
براین « چرا » باشم
سرودمت،
بهمان باوری که در من بود
وَ -
شعر -
حنجره ام شد
که خوش صدا باشم
وَ -
خواندمت
که قشنگ است -
روز و شب ازتو
بخوانم و
نگران-
نخوانده ها باشم
خدا نخواست !
چه بهتر !
تو خواستی از من
که خوش قریحه ترین -
بنده ی خدا باشم .
برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 85