گفت: اگه محرم حاج علی نبودی میدونی کجا می فرستادمت؟
گفتم: بفرست،ولی اون آدرس و تلفن! شما زن عاشق ندیدی؟ از هر سربازی خطرناک تره.
یک لحظه بعد گوشی تلفن دستم بود.علی آن سوی خط...گفتم: قهرمان،دارم می آم اون جا
گفت: بهت دروغ گفتن! من دارم می آم...بهشون نگو! قرار می کنم...فقط تو هیچی نگو! باهات تماس می گیرم.قبول خانمم؟
#کتاب_پستچی
من و هزار توهای ذهنم...برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 53