تصویرگاه دویست و شصت و شش

ساخت وبلاگ
یک لحظه‌ی درست
در برابر این همه ستاره‌ی عریان
این همه باران بى سوال،
یا چند آسمان بلند وُ
چند ترانه از خواب کودکى،
تو حاضرى باز آوازى از همان پسینِ پُر بوسه بخوانى!؟

من دلم گرفته، خوابم خراب
گهواره ام شکسته است،
حالا چه وقت گفتن از پرنده، از قفس،
از قفس هاى در بسته است!؟

پس بیا به خاطر یک گل سرخ،
یک لحظه‌ی درست،
یک یادِ ساده از همان سالِ بوسه ها،
برویم بالاى بالاى آسمان،
پشت پیراهنِ بى الفباى نور،
دست بر پرده خاطراتى از ماه دلنشین بپرسیم:
تو حاضرى باز آوازى از همان شب پر گریه بخوانى!؟

ماه هم دلش گرفته، خوابش خراب،
گهواره اش شکسته است.
دیگر چه وقت گفتن از رودِ گریه وُ
آن راز سر بسته است؟!


من و هزار توهای ذهنم...
ما را در سایت من و هزار توهای ذهنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت: 5:32