تصویرگاه پانصد و هجده

ساخت وبلاگ

من همیشه دوستدار یک زندگی عجیب و پر حادثه بوده ام 
شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد 
پیاده دور دنیا بگردم ٬ من دلم می خواهد توی خیابان ها 
مثل بچه ها برقصم ٬ بخندم ٬ فریاد بزنم ٬ 
من دلم می خواهد کاری کنم 
که نقض قانون باشد....

شاید بگویی که تمایل به گناهی دارم ولی این طور نیست 
من از این که کاری عجیب بکنم لذت می برم ...
من دلم می خواهد این لفظ از زندگی دور شود 
باید این کار را بکنی ٬ 
باید این طور لباس پوشید ٬
باید این طور راه رفت ٬
باید این طور حرف زد ٬
باید این طور خندید ٬
آه همه اش باید ٬ 
همه اش سلب آزادی و محرومیت ..؛

چرا باید ؟!!!... 
می دانم که به من چه جواب خواهند داد ...
زیرا قوانین اجتماع اجازه نمی دهد طور دیگری رفتار کنی 
اگر بخواهی بر خلاف دیگران رفتار کنی دیوانه 
و احیانا جلف و سبکسر خطاب خواهی شد ..

من نمی فهمم 
این قوانین را چه کسی وضع کرده 
کدام دیوانه ای بشر را به این زندگی تلخ و پر از رنج محکوم کرده ...

من و هزار توهای ذهنم...
ما را در سایت من و هزار توهای ذهنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhezartoyezehna بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 28 خرداد 1398 ساعت: 23:10